هر موقع بیدار می شدیم می دیدیم ایشون(شهید کشاورز) نماز شب داره می خونه.
خصوصا توی اهواز اردوگاه شهید بیگلو اونجا یه جای خیلی با صفایی بود.جنگل داشت یعنی درخت و اینها داشت،که محل استقرار ما اون جا بود.
بچه ها معمولاٌ بیدار می شدن، میرفتن کنار گوشه همین درختا واسه خودشون جا درست می کردن نماز شب می خوندن،یکی از اونا همین شهید کشاورز بود یه جایی واسه خودش درست کرد و همونجا دل می داد.
......................................................
یادم میاد تو جزیره ی حورالعظیم که بودیم بعضی اوقات غذا خیلی کم می رسید چون مرزمون آبی بود با قایق برامون غذا می آوردن بعد غذا خیلی کم می رسید . گاهی اوقات که غذا نبود بچه ها مجبور می شدن می رفتن نون خشک هایی رو که دور ریخته بودن دوباره جمع می کردن می خوردن ، ولی این شهید بزرگوار غذای خودشو معمولا می داد به بچه هایی که جوون تر بودن . خودش خیلی کم غذا می خورد.
علی اکبر خوان یغما-همرزم شهید کشاورز